دیشب در جلسه ای با حضور اقشار مختلف اصولگرایان با موضوعیت مسائل سیاسی روز شرکت داشتم که با توجه به مباحثی که از سوی برخی اصولگرایان حاضر در جلسه مطرح شد، به نظرم رسید که متأسفانه علی رغم گذشت چند ماه از انتخابات ۹۲ و عیان شدن برخی روابط پشت پرده بین برخی اصولگرایان نامزد […]

دیشب در جلسه ای با حضور اقشار مختلف اصولگرایان با موضوعیت مسائل سیاسی روز شرکت داشتم که با توجه به مباحثی که از سوی برخی اصولگرایان حاضر در جلسه مطرح شد، به نظرم رسید که متأسفانه علی رغم گذشت چند ماه از انتخابات ۹۲ و عیان شدن برخی روابط پشت پرده بین برخی اصولگرایان نامزد و رقبای اصولگرایان و تحقق پیش بینی زودهنگام استاد در خصوص ائتلاف غیرپایدار چند نامزد اصولگرا، نه تنها بصیرت استاد مصباح برای ایشان آشکار نشده است، بلکه متأسفانه خشم از شکست و عدم تحلیل مناسب موجب شد تا حجم و شدت برخی انتقادات به استاد افزایش یابد که به ناچار با توجه به محتوای این انتقادات و پیش زمینه های آنها، مطلب زیر تقدیم شما می گردد، امیدوارم قبل از مطالعه ی کامل آن نسبت به آن قضاوت و یا موضع گیری ننمایید:

۱- حمایت استاد مصباح و دوستان شان در تربیت، معرفی و پیروزی دکتر احمدی نژاد، نقش برجسته و غیرقابل انکاری داشت و به همین لحاظ بسیاری از منتقدان استاد مصباح، ایشان را در بروز انحرافاتی که به تدریج و به خصوص در اواخر کار ایشان بروز یافت مقصر دانسته و حتی در مقاطعی هم پیمان می دانستند، اما این منتقدان توجه ندارند که دکتر احمدی نژاد تا قبل از بروز این انحرافات، به لحاظ روحیه انقلابی گری، پرتلاشی، استکبار ستیزی و … بارها بابت احیای ارزشهای انقلابی مورد حمایت رهبر معظم انقلاب قرار گرفته بود و این که شخص استاد مصباح اگر چه در موفقیت دکتر احمدی نژاد نقش ویژه ای داشت، اما به همان میزان نیز در مبارزه با بحث انحراف و جریان انحرافی پیشتاز بود و با نصیحت و پند و تشر تلاش کرد تا این جریان انگل را از دولت جدا نماید که متأسفانه با مقاومت دکتر احمدی نژاد به نتیجه نرسید و در نهایت استاد مصباح و شاگردان بزرگوارش از بخشهایی که دولت انحراف داشت اعلام برائت کردند.

۲- جریان فکری استاد مصباح که در انقلابی گری، اسلام محوری، تلاش جهادگونه، تکلیف گرایی، مبارزه با استکبار، مبارزه با امتیاز طلبی، اصالت دادن به خدمت و خشوع در برابر مردم، بی تکلفی و … عینیت می یافت، همان تفکری بود که باعث شد تا احمدی نژاد مغضوب امثال هاشمی و ناطق و … بشود و با حذف احمدی نژاد، عملاً استاد مصباح به عنوان پشتوانه ی این تفکر انقلابی هدف آتش کسانی شد که برای خود، فرزندان و دوستان شان، شأن و جایگاه های ویژه ای متصور بودند. پس علی رغم تمام مبارزاتی که استاد مصباح با جریان انحرافی کردند، لیکن خصومت دشمنان استاد مصباح که آقای هاشمی در این سالها محوریت ایشان را برعهده داشت، تمام اشتباهات احمدی نژاد را متوجه استاد کردند و به این وسیله استاد مصباح، شاگردان و نامزدهای شان و البته تفکرشان را هدف آماج تهمت و کینه قرار دادند.

۳- فعال ترین جریانی که در برابر فتنه موضع گیری کرد جریان استاد مصباح و شاگردان شان بود، ایشان برخلاف برخی اصولگرایان قدیمی که در فتنه سکوت اختیار کردند و یا در بالاترین شرایط نقش میانجی را بازی کردند و منتظر نتیجه فتنه بودند و در حالی که اصلاح طلبان متحد و منسجم در روشن نگه داشتن  آتش فتنه می کوشیدند، عماروار در مبارزه با فتنه روشنگری کردند و این روشنگری همواره با محکوم کردن توأمان ساکتین فتنه و فتنه گران همراه بود که به همین لحاظ جریان استاد مصباح نه تنها در میان اصلاح طلبان بلکه در میان بسیاری از اصولگرایان که لقب ساکتین فتنه برای شان گران تمام شده بود، مورد حملات ناجوانمردانه قرار گرفت.

۴- انقلابیونی که در دولت نهم دور آقای احمدی نژاد گرد آمده بودند، به تدریج و با آشکار شدن انحرافات جریان انحرافی، در جستجوی جریان جاری فکری انقلاب، دور استاد مصباح گرد آمدند و اینچنین شد که جمعیتی فاقد تشکل و با تمایلات نزدیک به هم، به پشتوانه فکری استاد مصباح، جبهه پایداری را تشکیل دادند و اگر چه این جمعیت به دلیل عدم کار حزبی با اظهار نظرهای خودجوش بعضاً افراطی و ناهماهنگ برخی اعضا همراه می شد، ولی به تدریج بیش از پیش شکل تشکل را به خود گرفت. این تشکل بدون محدود شدن در دایره جبهه پایداری، شروع به شناسایی صالحین موجود کردند و رأساً به معرفی افراد در انتخابات شورا و مجلس و ریاست جمهوری اقدام کردند، اقدامی که نه از سوی اصلاح طلبان و نه از سمت اصولگرایان سنتی خوشایند نبود.

۵- انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ مقطعی بود که به آن بهانه، بیشترین انتقادات را به جبهه پایداری و استاد مصباح وارد کردند، در حالی که استاد مصباح بر اساس همان درک صحیحی که از تغییر مسیر علنی جریان اصولگرایی سنتی و نزدیکی مشکوکی که بخش هایی از آن به کارگزاران و اصلاح طلبان داشتند، همچنان بر لزوم حفظ جریانی مستقل از آن جریان اصرار کردند.

۶- درک استاد مصباح از تغییر مسیر اصولگرایی و لزوم معرفی جریان انقلابی، همچنین عزم جدی دکتر جلیلی در آمدن و ماندن باعث شد تا به غیر از دکتر حداد عادل، سه نامزد (جلیلی و قالیباف و ولایتی) به عنوان اصولگرا در صحنه حاضر بمانند و حال این که مواضع جناب ولایتی در مصاحبه های تبلیغاتی و به خصوص مناظره با دکتر جلیلی به منظور مقصر معرفی کردن ایشان و گفتمان مقاومت در تمام مشکلات کشور، بدترین ضربه را به اصولگرایی وارد کرد، به راستی چه ضربه ای بالاتر از این که کسی به اسم اصولگرا بلند شود و سیاست استکبار ستیزی و انقلابی گری را لجن مال کند؟! مواضعی که بعدها با اظهارات صریح برخی از نزدیکان ولایتی، ناطق و هاشمی رنگ و بوی تبانی به خود گرفت.

۷- شاید برخی این انتقاد را به استاد مصباح وارد کنند که چرا جلیلی به نفع قالیباف کنار نرفت  که باید گفت، دکتر قالیباف اگر چه در زمره ی اصولگرایان معرفی شده و می شود، ولی به واسطه ی عدم مرز بندی آشکار و به موقع در فتنه و به واسطه دیدارهایی که با خاتمی و برخی دوستان ایشان پس از فتنه و انتخابات داشتند، عملاً فاقد شرایط ایده آل  انقلابی بودند و با این وجود اگر جلیلی در انتخابات حضور نداشت و یا مثل دکتر لنکرانی انصراف می داد، استاد مصباح دکتر قالیباف را به عنوان اصلح نامزدهای حاضر معرفی می کردند ولی در هر صورت استاد مصباح بین نامزدهای حاضر دکتر جلیلی را به عنوان اصلح می شناخت و معرفی می کرد و این که اصولاً جلیلی به دعوت استاد مصباح به صحنه نیامد که به دعوت ایشان هم از صحنه برود و در هر صورت ماندن جلیلی قطعی بود و حمایت استاد از جلیلی هرگز نمی تواند به عنوان یک اشتباه اصولی و یا حتی تاکتیکی معرفی گردد، چرا که ایشان بین گزینه های حاضری که قصد کناره گیری نداشتند فردی را معرفی کردند.

۸- سوال جدی این است که آیا برنده شدن فرضی یک مدعی اصولگرایی که در فتنه به تکلیفش عمل نکرده است و یا اصولگرایی که صراحتاً رابطه با آمریکا و غرب را تنها حلال مشکلات می داند، در نهایت تفاوتی با پیروزی فردی مانند جناب روحانی داشت؟! جز این که همین وضعیت اصولگرایی نیز تضعیف می شد و عملاً مفهوم انقلابی گری و اصولگرایی بیشتر دچار استحاله می گردید؟!

  ۹- به راستی آیا توهین به فردی مثل استاد مصباح که تنها در تنگناهای سخت وارد صحنه می شود و با ایفای نقش علمی و انقلابی، آبروی علمی و دینی اش را در طبق اخلاص می گذارد و خود را هدف کین و طعن دشمنان می کند و پس از انجام تکلیفش فارغ از هرگونه سهم خواهی به کناری می نشیند سزاوار است؟! آیا انگ بی بصیرتی زدن به استادی که از ابتدای انقلاب به واسطه ی بصیرتش میهمان مناظرات بوده است و بارها با ناب ترین جملات مورد تأیید رهبری قرار گرفته است، می تواند بصیرت و ولایت مداری تلقی گردد؟! به راستی کدام اصولگرا وجود دارد که به مانند استاد مصباح با روشنگری و اخلاق و تربیت شاگرد، اصلاح طلبان و فتنه گران را خلع سلاح کند؟! آیا استاد مصباح در این چند سال از آن تفکر ناب علمی و فلسفی و سیاسی اینقدر تنزل یافته است که به این راحتی به بی بصیرتی منتسب شود؟!

۱۰- کدام جریان در انتخابات ۹۲ مورد شدیدترین حملات بیگانگان قرار گرفت؟! آیا شدیدترین حملات به جلیلی با برجسته کردن شباهت های او با احمدی نژاد و جریان منتسب به استاد مصباح از سوی رسانه های دشمنان قسم خورده نشانی از بصیرت استاد مصباح نیست؟! به راستی چرا دشمنان این کشور این حساسیت را در مورد ولایتی و قالیباف نداشتند؟! آیا نقش هاشمی در فتنه و مسائل این چند ساله کشور قابل کتمان است؟! به راستی آیا عالمی را می شناسید که بیش از استاد مصباح مغضوب آقای هاشمی قرار گرفته باشد؟! آیا عالمی را می شناسید که محکم تر و جانانه تر از استاد مصباح از حریم ولایت دفاع کرده باشد؟! مگر جز این است که افراد را به دوستان و دشمنان شان می توان شناخت؟! پس چرا ما به جنس دشمنان استاد مصباح و جنس دشمنی شان توجه نداریم؟!