همانها که شعار تحول اساسی در حوزه دیپلماسی دادند و مجوزهایی را هم اخذ کردند هرگاه نتیجه نگرفتند مدعی شدند فقط مجری نظرات رهبری بوده‌اند …

هر وقت در حوزه سیاست خارجه، مسائل جدی از قبیل مذاکره، توافق، جنگ، تحریم، تنش، مسائل منطقه ای پیش می آید، طبیعتاً مباحثات و اختلاف نظرها بالا می گیرد اما در کنار استدلالهای مختلف برپایه برهان و دلیل و تجربه، بعضاً توجیهاتی صرفاً بر مبنای موافقت یا مخالفت اشخاص بیان میشود! مثلا شاید مهمترین استدلال حامیان برجام در زمان تصویب آن این بود که مگر میشود ظریف که استاد دیپلماسی است و منکر وجود «تعلیق» و «مکانیزم ماشه» در برجام و مدعی لغو بالمره همه تحریم ها است، اشتباه کند! یا مثلا میگفتند چون اسرائیل هم با برجام مخالف است، پس هرکسی که منتقد برجام باشد متحد و هم صدا با اسرائیل است و باید منکوب شود!
در کنار این مواضع، استفاده ابزاری و غیرصادقانه از نظر رهبری هم از موارد بسیار پرمناقشه است! یعنی بسیار پیش می آید همانها که پرتکرارترین شعار و بعضا تنها برنامه شان از جنس تحول در حوزه دیپلماسی است، در مقاطعی دامن برمیکشند و خود را صرفا مجری نظرات رهبری میخوانند، مثلا در زمان مذاکرات برجام همین که انتقادات جدی میشد، به دروغ میگفتند همه جزئیات مذاکرات تحت نظر رهبری است و وقتی توفیقی هرچند در ظاهر حاصل میشد نقش خودشان را عامل اصلی میخواندند! و امروز که مسائلی مثل حمله آمریکا و رژیم صهیونی آن هم حین مذاکره و موضوع مذاکره مجدد از سوی برخی دولتمردان، همچنین توافقات بین ارمنستان و آذربایجان با واسطه گری ترامپ درباره کریدور زنگزور مطرح است، این تناقضات افزایش هم یافته که این موضوع باعث شد تا نکاتی را یادآوری نمایم:
جهت گیری اسلام، قانون اساسی و امامین انقلاب اسلامی در موضوع دیپلماسی و خصوصا در برابر طاغوت و استکبار و حمایت از مظلومان جهان بالخصوص موضوعاتی مثل فلسطین، رژیم صهیونیستی و آمریکا کاملا صریح و مشخص است و مستمرا هم بیان و تکرار میشود که حاکی از مضر، بی فایده، تحقیرآمیز و غیرعاقلانه بودن تعظیم در برابر استکبار دارد.
با وجود صراحت مواضع و جهت گیریها در خصوص مسائل اصولی سیاست خارجی، اما هر وقت دولتی با محوریت شعار مذاکره و تنازل بر سر کار آمده است، رهبری ضمن بیان مواضع بدبینانه خود و تشریح منطق این مواضع، مجوزهایی را البته به صورت مشروط برای مذاکره و توافق صادر نموده اند که این مجوزهای مشروط، طبیعتا با آنچه که قلباً و عقلاً و تصریحاً مدنظر رهبری بوده است زاویه داشته است.
رعایت شروط و چارچوبهای تعیین شده از سوی رهبری برای مذاکرات و توافقات همواره در جهت کاهش لطمات و آسیبهای احتمالی و منبعث از شناخت درست طرفهای مقابل بوده است لیکن آنچه مورد استقبال قرار میگرفت مجوز بود و آنچه رعایت نمیشد، شروط و چارچوبها بود تا آنجا که در مذاکرات برجام، اکثر شروط رهبری رعایت نشد و نهایتا به جای یک توافق متوازن، گام به گام و نقد در برابر نقد و همراه با تضامین لازم، یک توافق ضعیف تنظیم شد که رهبری پس از نهایی شدن آن، با ۹ شرط، مجوز اجرای برجام را صادر کردند که متاسفانه همانها هم رعایت نشد و در نتیجه، انگیزه و امکان بدعهدی برای طرفهای مقابل را از همان روز اول اجرای توافق مهیا کرد.
سه نکته ای که بیان شد اثبات میکند دولت و وزارت خارجه اگرچه مجری سیاستهای نظام در حوزه سیاست خارجه هستند اما در عمل هم در جهت گیری سیاست خارجه موثرند و هم در میزان اجرای سیاستهای ابلاغی! چنان که قبلا در مکالمه با آقای خاتمی، هاشمی گفته بود که ما هرچه امام میگفت، چشم میگفتیم اما کارخودمان را میکردیم! و متاسفانه این رویه در دولت روحانی، شدیدتر هم شد به حدی که حتی همان ظاهرسازیهای دولتهای هاشمی و خاتمی هم کمتر انجام میشد!
همانطوری که بیان شد یکی از مواردی که روی جهت گیری نظام در حوزه دیپلماسی موثر است، سمت و سوی آرای مردم به شعارهای نامزدهای انتخاباتی است، شعارهایی که بعضا نه بر اساس منطق و نیازهای کشور بلکه براساس تجویز مشاوران عملیات روانی تعیین و به جامعه تزریق میگردد، مثلا شعار «سانتریفیوژ بچرخد اما چرخ اقتصاد هم بچرخد» و امثالهم که باعث میشود دولتی بر سرکار بیاید که مهمترین و بعضا تنها برنامه اش برای حل مسائل کشور دیپلماسی آنهم از جنس مذاکره با آمریکا و دو سه کشور اروپایی است. طبیعتا این جهت گیریها را نمیتوان منطبق با نظرات رهبری برآورد کرد و هزینه های شکست این جهت گیریها را به نام مبانی انقلاب اسلامی و نظرات رهبری معرفی کرد.
نکته دیگر این که نه تنها شعارهای دولت منتخب مردم در جهت گیری نظام در حوزه سیاست خارجی مؤثر است بلکه نحوه مدیریت داخل کشور هم بسیار اثرگذار است! قطعا اگر اداره کشور به نحو درستی انجام شود موجب افزایش قدرت درونی نظام میگردد و در چنین شرایطی، قدرت چانه زنی نظام در صحنه های بین المللی هم افزایش می یابد اما وقتی مثلا کشور دچار تنشهای اجتماعی و اقتصادی میگردد طبیعتا مواضع ما در دیپلماسی تضعیف میگردد.
حالا فرض کنید دولتهایی در این کشور بر مصدر کار آمدند که نه تنها به خاطر سوءمدیریتهای اقتصادی و اجتماعی باعث تضعیف سرمایه اجتماعی و نارضایتی داخلی شدند بلکه با هدف پیشبرد نظرات دیپلماسی خود و تضعیف نظرات رهبری، معیشت و سلامتی مردم مثل آب خوردن و واکسن مردم را گروگان گرفتند تا با دوقطبی سازی جامعه و ایجاد هزینه برای رهبری و هرکسی که نظری مخالف داشته باشد، مطامع خود را مثلا در تصویب برجام یا پیوستن به FATF و… به پیش ببرند!
یکی دیگر از نکاتی که باعث میشود دولتها در حوزه سیاست خارجه به فتوای خود عمل کنند، مطامع انتخاباتی و حزبی است کما اینکه در مذاکرات متعدد قبلی، قرائن و شواهدی از مسئولان دیپلماسی کشور وجود دارد که یکی از مهمترین اهداف برخی از دولتها از دیپلماسی، دون منافع ملی و در سطح منافع حزبی و گروهی است، برخی از این اظهارات را در صحبتهای آقای ظریف با البرادعی (در حاشیه مذاکرات سعدآباد) یا مصاحبه با شورای روابط خارجه آمریکا و… به این رویکردهای انتخاباتی صراحتاً اعتراف شده است.از دیگر مواردی که در جواب منکران نقش دولت در دیپلماسی میتوان بیان کرد، توجه به تفاوت نتایج عملکرد آنها در دولتهای مختلف است، چگونه است که پس از پایان یک دولت پرمدعا در حوزه دیپلماسی، هم واکسن کرونای مورد نیاز کشور تامین میشود، فروش نفت جهش می یابد هم به عضویت شانگهای در می آییم، هم عضو بریکس میشویم، هم نقش و اقتدار کشور در مجامع بین المللی افزایش می یابد، هم جبهه مقاومت در منطقه تقویت میشود، هم حمایت دیپلماتیک از اتباع ایران در سایر کشورها افزایش می یابد!؟ طبیعی است که این مثالها و دهها نمونه دیگر اثبات میکند که با وجود یک جهت گیری کلی در حوزه دیپلماسی از سوی رهبری اما عملکرد دولتها میتواند نتایج بسیار متفاوتی را به بار آورد.
همواره دقیقا همانهایی که با ایجاد فشار، سوءمدیریت و ناراضی تراشی، فضاسازی روانی در انتخاباتها، دوقطبی سازیهای اجتماعی، بزک کردن نظرات خود، تخریب منتقدان، دریافت مجوزهای مشروط، عدول از شروط و چارچوبهای ترسیمی، سوءاستفاده از حافظه کوتاه تاریخی ملت، تحریف حقایق با هدف ممانعت از کسب عبرت از تجارب قبلی و با ترسها و طمعهای موهوم و بزرگنمایی شده، با ادبیات نمیشود و نمیتوانیم، باعث میشوند دست رهبر جامعه که درپی نگه داشتن مردم، جلوگیری از دوقطبی سازی و شکاف اجتماعی، ایجاد رشد و آگاهی در مردم، شکست نقشه های دشمنان و… را است، بسته و انتخابهایش محدود و تحقق همان انتخابهای محدود نیز با کارشکنی مواجه گردد.
جالب اینجاست که امضای برجام، انجام ندادن عملیات متقابل نظامی و جنگ نشدن را ناشی از نقش رئیس جمهور، دولت و دیپلماسی قوی میدانند اما شکست برجام و جنگ و ترور میشود تقصیر سیاستهای رهبری که دولت فقط مجری آنها بوده است! این طور میشود که هر وقتی بخواهند میگویند فرقی نمیکند چه کسی در ساختمان ریاست جمهوری نشسته باشد در حالی که دم انتخابات شعار اصلیشان این است که فرق میکند چه کسی رئیس جمهور باشد و همین تناقض آشکار و رفتار شترمرغ گونه که وقتی میگویند چرا نپریدی میگوید من شترم و وقتی میگویند چرا پرواز نکردی میگوید من شترم، دلیل دیگری است برای اینکه فرار این افراد و جریانات از پذیرش مسئولیت اقدامات خود را با چالش مواجه نماید.
باید بپذیریم تا زمانی که دولتها با شعار التزام به قانون اساسی و ولایت فقیه و پایبندی به سیاستهای کلی نظام و رهبری سرکار می آیند ولی در عمل مطامع و نظرات خود را دنبال میکنند و یا همت و تخصص لازم را برای جامه عمل پوشاندن به سیاستهای کلی نظام و رهبری ندارد و تا زمانی که در عمل و حتی در شعار شاهد سیاستهای دوگانه در حوزه دیپلماسی باشیم توقع یک انسجام جدی در تامین منافع کشور از طریق دیپلماسی، آنطور که در دولت شهید رئیسی و خصوصا با فرماندهی دستگاه دیپلماسی توسط دیپلمات توانا، شهید امیرعبداللهیان تا حد زیادی شاهدش بودیم، منطقی نخواهد بود.

بازدیدها: ۸