شبهه: مسجدی کنار مشروب فروشی قرار داشت و امام جماعت آن مسجد درخطبه هایش هر روز دعا می کرد : “خداوندا زلزله ای بفرست تا این میخانه ویران شود .” روزی زلزله آمد و دیوار مسجد روی میخانه فرو ریخت . و می خانه ویران شد . صاحب میخانه نزد امام جماعت رفت و گفت […]

شبهه:

shobhehمسجدی کنار مشروب فروشی قرار داشت و امام جماعت آن مسجد درخطبه هایش هر روز دعا می کرد : “خداوندا زلزله ای بفرست تا این میخانه ویران شود .”
روزی زلزله آمد و دیوار مسجد روی میخانه فرو ریخت . و می خانه ویران شد . صاحب میخانه نزد امام جماعت رفت و گفت : “تو دعا کردی میخانه من ویران شود پس باید خسارتش را بدهی !”
امام جماعت گفت : “مگر دیوانه شدی ! مگر می شود با دعای من زلزله بیاید و میخانه ات خراب شود !”
پس هر دو به نزد قاضی رفتند . قاضی با شنیدن ماجرا گفت : “در عجبم که صاحب میخانه به خدای تو ایمان دارد ، ولی تو که امام جماعت هستی به خدای خود ایمان نداری ! ! !”
صادق هدایت

پاسخ شبهه:

وقتی نگارنده یک متن، کافری مثل صادق هدایت باشد، قابل پیش بینی است که داستانش را به سمتی ببرد تا تفکرات الحادیش را ثابت کند، معلوم است که او متدین را دروغگو و فریب کار و گناه کار را بهتر و صادقتر نشان میدهد، مسلم است که او حوادث و رخدادها را غیر حکیمانه، بی منطق و غیرخدایی جلوه می دهد، بدیهی است که روحانی را طوری نشان می دهد که اگر پای پول به میان باشد از اعتقاداتش دست بر میدارد، او حتی نمی داند که امام جماعت هر روز خطبه نمی خواند، اما اقتضای داستانش این است که کلمات را به نحوی کنار هم ردیف کند تا بی خدایی، بی دینی و پوچی را ترویج کند.

مسلماً اگر او یک فرد ملحد و ضد دین نبود می توانست مسیر داستانش را به نحوی دیگر به پیش ببرد، مثلا این که روحانی مشروب فروش را از کار زشتش آگاه کند و کمک کند تا شغلش را عوض نماید، یا بنویسد که روحانی مشروب فروش را قانع کرد تا محل مشروب فروشیش را عوض کند، یا این که برای خرابی مشروب فروشی بلایی با ویرانگری زلزه طلب نکند، یا طوری مشروب فروشی را خراب نکند که مسجد روی آن افتاده باشد، یا می توانست در پاسخ به شکایت مشروب فروش از زبان روحانی بخواهد تا به جای شکایت از وی، از خدای وی که مشروب فروشیش را خراب کرده شکایت کند و یا از او بخواهد که او هم علیه روحانی نفرین کند تا تلافی کرده باشد.

ولی وقتی ذهنی دچار غرض و مرض باشد، دکان مشروب فروشی را کنار مسجد تأسیس می کند! برای روحانی هر روز خطبه تصور می کند! دعای هر خطبه را زلزله می نویسد! زلزله اش را طوری حادث میکند که مسجد به جای این که صاف بیفتر دقیقا برود و روی مشروب فروشی بیفتد! و روحانیش را هم در پاسخگویی به شکایت مشروب فروش، آدمی بی عقل، کم هوش و دروغگو به تصویر بکشد! و این در حالی است که آن چه خداوند در عالم واقع محقق می کند حکیمانه و در جهت هدایت و تجلی ربوبیت وی و تربیت و آزمایش خلق است نه پوچ و بی هدف و عبس!

مسلماً اگر صادق هدایت عالم خلقت را پوچ و بی هدف و اموراتش را غیر حکیمانه نمی دانست در نهایت دست به خودکشی برای پایان دادن به حیات بی ارزشش نمیزد، یقیناً اگر تفکرات صادق هدایت، صادقانه و در مسیر هدایت بود، او را به ورطه خودکشی و پوچی نمی رساند و یقیناً ترویج چنین داستان ها و شبهاتی تنها در جهت گمراهی و بی ایمانی و پوچی افراد و جامعه و گناهی نابخشودنی است و معلوم است که چنین افرادی برای فرار از حقایق زندگی و در برابر تعارض های ذهنی شان، یا باید به مشروب پناه ببرند و یا به خودکشی و این است عاقبت کفر و عناد.